دعای کیخسرو افسری

ایا مرشد مهربابا که هم روحی و هم جانی
تویی در جسم انسانی ولی محبوب سبحانی
تویی اول، تویی آخر، تویی فانی و هم باقی
تویی سرچشمه حیوان و بحر عشق یزدانی
تویی ظاهر، تویی باطن، تویی در جان و هم در تن
تو در هر ذره‌ای پیدا، ولی از دیده پنهانی
تویی عاقل، تویی فاضل، تویی کامل، تویی عارف
تویی رهبر، تویی سالک، تویی استاد روحانی
تویی معشوق بی‌همتا، تویی آن گوهر یکتا
تویی مالک، تویی قادر، تو غفار گناهانی
ز جام عشق و سرمستی، تو در ده جرعه‌ای ما را
که تا روز ابد ما را ز قید خویش برهانی
نجاتی بخش عالم را ز ضل و جهل و گمراهی
فروزان کن دل ما را ز نور حق و ایمانی
ز کبر و نخوت و غفلت، به قید تن گرفتاریم
ببخش آزادگی ما را از این زندان جسمانی
در این دریای ظلمانی ز نادانی به گردابیم
رهان تو کشتی ما را از این غرقاب طوفانی
به قید جسم و جان و دل، چو مرغ افتاده در دامیم
رسان از جسم و دل ما را به جان و وصل جانانی
به زیر بار عصیان، سر به زیر افکنده حیرانیم
دو دست معذرت بر در، به امید نکوشأنی
شب و روزان به درگاهت، دعاگویان و نالانیم
که یارب از سر رحمت، نظر از ما نگردانی